داستان کلی سری بازی های اویل1 تا
داستان کلی سری بازی های اویل1 تا
داستان این بازی را میتوان باز هم فضولی بشر بر روی گونه های موجودات دانست ،افرادی بسیار باهوش که می توانند زندگی را برای مردم بهتر کنند فقط به خاطر منافع شخصی خود دست به آزمایشات خطرناکی می زنند که برای تمام موجودات بشر بسیار خطرناک است.
داستان از یکی از شهرهای آمریکا شروع می شه با نام راکون سیتی ،همه به خوبی و خوشی در این شهر زندگی می کردند تا گروهی با نام گروه آنبرلا ساختمانی را با نام خودشان بنا کرد ،ساختمان انبرلا در نگاه اول جایی عالی برای تحقیقات بشر دوستانه بود و مردم راکون سیتی نیز از وجود همچین ساختمانی در شهر خود راضی بودند ولی آیا کارهای این ساختمان بشر دوستانه است ؟ باید بگوییم خیر دانشمندان زبده این ساختمان به جای درست کردن موارد و داروهایی که به انسان ها کمک کند در حال ساخت داروهایی بسیار خطرناک شدند ولی سوالی که در اینجا مطرح می شود چرا دولت آمریکا جلوی کارآنها را نمی گیرد؟
این معلوم است چون ساختمان به این بزرگی با این همه امکانات کله گنده های زیادی رو در خود داره که همه در دولت آمریکا دستی دارند و در بیشتر نهاد های سیاسی و نظامی نیز نفوذ دارند.پروژه اولی که شرکت آمبرلا روی اون کار کرد ساخت سلاح های بیولوژیک و بسیار خطرناک بود که دانشمندانی با نام های جیمز ماکوس و ادوارد اشفورد روی این پروژه خطرناک کار کردند ولی این پروژه به دلیل مرگ ادوارد اشفورد نیمه کاره ماند ولی پسر ادوارد به نام الکساندر کار او را ادامه داد و او روی پروژه قبلی کار کرد و توانست تا حدودی به ویروسی با نام ورونیکا نزدیک شود. آنبرلا روز به روز قوی تر می شد و دانشمندان برتر آمریکا رو به سوی خودش می کشوند . در 27 جولای 1981 آلکسی اشفورد و آلفرد اشفورد که فرزندان السکاندر اشفورد بودند به استخدام آمبرلا در آمدند و بر روی گونه های مختلف ویروس تحقیق کردند. 7 سال بعد یعنی در 1988 هنگامی که دکتر بر کین که بر روی ویروس T به تحقیقات مشغول بود آمبرلا پروژه تایرانت را دست ساخت داشت و طولی نیانجامید که پروژه بعدی آمبرلا که Nemesis نامیده میشد نیز آغازگشت. گروه آنبرلا دست بردار نبود و فقط در حال ساخت ویروس های خطر ناک بود ولی این کار برای آنها راضی کننده نبود آنها بلاخره باید این ویروس های رو تست کنند.
و بلاخره دکتر برکین در 1989 بلاخره ویروس شماره g را ساخت این ویروس بگونه ای عمل میکرد که پس از ورود به سلول آنها را نسبت به تغذیه گوشت تحریک میکرد و جانور برای ادامه حیاط خود نیاز به خوردن گوشت بیش از انداره داشت خوب این ویروس یکی از واقعا عجیب ترین ویروس های شرکت آمبرلا بود از این رو تصمیماتی برای آزمایش بر روی حیوانات صورت گرفت اولین حیوانی که این ویروس به او تجویز شد سگ بود ،بعد زا تزریق این ویروس به سگ این حیوان به قدری وحشی می شد که در بعضی موارد اینقدر خود را به قفس می کوبید تا کاملا از بین برود در ضمن اصلا هر چی گوشت می خورد بیشتر می خواست و اگر در قفس باز می شد واقعا خیلی وحشتناک به سمت آدم هجوم می آورد. وقتی آنبرلا موفقیت خود را در ساخت این ویروس دید بسیار خوشحال شد ولی در 1993رئیس جدید پلیس شهر راکون آقای برایان ایرونس از کارهای غیر قانونی آمبرلا مطلع میگردد اما چشمان خود را نسبت به این تخلف ها ( بخاطره نفوذ اعضای آنها در مقام های دولتی) میپوشاند.
کار ها و آزمایشات ساختمان راکون سیتی ادامه داشت ،مردم نیز داشتید به خوبی در کنار این ساختمان خطرناک زندگی می کردند تا اینکه...................
تا اینکه در 12 می سال 1998 یکی از ماموران قسمت سگ های آمبرلا اعلام می کنه که از یکی از مخفیگاه های راکون سیتی در خارج شهر چند سگ ناپدید شده است ، در اول مسئولان راکون سیتی توجهی نکردند و گفتند حتما همون جا ها بیرون شهر مردند و باز کارخانجات رو که چند روزی به خاطر این کار تعطیل شده بود رو باز کردند ولی در 19 جولای 1998 واجعه ای عجیب درخارج راکون سیتی به وقوع پیوست پیداش دن 10 جنازه که به صورتی عجیب تکه پاره شده بودند از همین رو ماموران گروهی با نام S.T.A.R.S(اعضای آن مسئول حفظ جان و ناموس مردم در مقابل تخلف های اجتماعی از قبیل تروریسم، جنگ، و ... بود .اعضای این گروه را افرادی زبده و کاملا حرفه ای تشکیل میدادند و همگی از بهترین ها بودند.) دست به کار شدند.
تیم براوو که ربکا چمپر عضو آن بود برای دانستن از اتفاقات خارج شهر راهی منطقه مورد نظر میشوند ولی بعد از مدتی خبری از آنها نمیشود( در میان راه دچار سانحه میگردند) ! برای همین موضوع تیم آلفا خود را آماده میکند تا برای اطلاع یافتن از حال و روز تیم براوو اعزام گردد. کریس رد فیلد ، آلبرت وسکر،جیل ولینتاین و بری بیتون ( بیتون به تازگی از تیم S.W.A.T جدا شده و به تیم آلفا در گروه S.T.A.R.S ملحق شده بود) از عضو های اصلی تیم آلفا بودند. هنگامی که هلیکوپتر تیم آلفا در نزدیکی عمارت قدیمی ( محلی که آزمایشگاه مخفی آمبرلا در بخش زیزمینی آن قرار داشت) فرور آمد یکی از اعضای تیم آلفا یک دست جدا شده از بدن پیدا کرد که ناگهان یک سگ آلوده به ویروس ( زامبی) به او حمله میکند !!! سایر اعضای تیم آلفا با دیدن این صحنه به طرف هلیکوپتر میدوند ولی خلبان وحشت زده آن شروع به پرواز میکند و تیم آلفا را ترک میکند و فریاد های کریس هم فایده ای برای بازگشتش ندارد. تیم آلفا در حین فرار از دست سگ زامبی به یک عمارت قدیمی پا میگذارند که زیرزمین آن محلی برای آزمایشگاه مخفی آمبرلا بود و اتفاقات زیادی در آنجا برای تیم S.T.A.R.S افتاد. (پایان قسمت اول بازی)
چندین وقت از ماجراها گذشته و خواهرکریس رد فیلد به دنبال برادر خود به شهر راکون سیتی وارد می شود نام او کلر ردفیلد بود و بسیار حرفه ای از ان رو یکی از اعضای زبده اعضای RPD با نام لیون کندی به سمت راکون سینی در حرکت است ( بی خبر از هیچ چیز) اما بریم تو شهر ببینیم چه خبره !!!! شهر راکون سیتی شهر زیبای گذتشه با اون ساختمان آنبرلا که بهش افتخار می کردند چی شده آره همه به ویروس تی گرفتار شدند . دکتر برکین رئیس شرکت آنبرلا وقتی که شکست خود رو می بینه و می بینه که همه مردم گرفتار این ویروس شدند ویروس جی (ویروس جی بیار خطرناک تر و محلک تر از تی است ) رو به خود تزریق می کند و خود را تبدیل به قولی بسیار قوی می کند. لیون و کلر در ابتدای بازی همدیگر رو در کافی می بینند و بعد راهشان جدا می شود و بلاخره در آخر بازی قول آخر بازی یعنی دکتر برکین را نابود می کنند .(پایان قسمت دوم)
شماره سوم از این سری بنام Resident Evil Nemesis در سال 1999 منتشر شد که به نوعی ادامه پروژه های مختلف و فرعی آمبرلا بود. (( در این قسمت جیل ماموریت داشت تا کارخانه و بیمارستان آلوده به ویروس G را که توسط دکتر برکین الوده شده بود منهدم کند که در این میان کارلوس از سربازان آمبرلا نیز به جیل کمک میکند.یکی از بزرگترین تفاوت های این شماره با شماره های قبلی در شکل غول بازی بود که Nemesis نام داشت در حالی که در 2 شماره گذشته غول بازی تایرانت بود.))
در سال 2001 یک فسمت مجزا بنام Resident Evil Survival 2: Veronica برای کنسول سونی و سگا ساخته شد که در آن کلر رد فیلد حضور داشت که از نظر داستانی کاملا با قسمت های قبلی مرتبط بود و ماجرا این بود که کریس رد فیلد برای یک ماموریت مهم راهی اروپا میشود و آلبرت وسکر نیز به دنبال ویروس جدیدتری است که کلردر نهایت با کمک برادرش مانع از این کار وسکر میگردد.
شماره چهارم بعد از6 سال و در 2005 برای کنسول گیم کیوب منتشر شد که در آن لیون.اس کندی نقش داشت.(( لیون در این قسمت ماموریت داشت تا دختر رییس جمهور ایالت متحده را که در یکی از روستاهای اسپانیایی گرفتار شده بود نجات دهد . در این روستا اتفاقات عجیب و غربی زیادی افتاده بود به نوعی که مردمان آنجا نه زامبی بودن و نه انسان ؟!؟ ولی خوی وحشی گری ( زامبی) را همچنان داشتند و همگی در پی کشتن لیون بودند.در این میان یک مامور پلیس شهر مادرید به لیون در انجام ماموریتش کمک میکند.))
Resident Evil 4 یکی از بهترین و آخرین ساخته های Caocpm از سری معروف رزیدنت ایول بود.
البته در سال 2001 کمپانی Capcom با کنسول نینتندو ( Game Cube) قراردای 5 ساله بست که بر مبنای آن شماره های اول را دقیقا بازسازی کرد بدون هیچ کم و کاستی که یک گرافیک عالی از این بازی را همگان در آن کنسول دیدند. بعد از مدتی Resident Evil 0 رو که ماجرای قبل از شماره اول بود را ساخت که مربوط به اتفاقاتی بود که برای تیم براوو افتاده بود و در آن ربکا چمپر نقش داشت.
ولی کاپکام در این میان تعدادی بازی ینام رزیدنت ایول ساخت که از نظر داستانی هیچ یک به قهرمانان ما ربطی نداشت! و هر کدام داستان مجزا و زود گذری را دنبال میکرد.
Resident evil Survival در 2000 که برای Ps ساخته شد که از هیچ نطر به خانواده رزیدنت ایول شباهت نداشت! چون بیشتر شبیه به یک اکشن –شوتر بود تا یک Horro Survival (( ماجرای آن این بود که یک شخصی که مدام دچار فراموشی حافظه میشد در شهر راکون سیتی از یک هلیکوپتر رها میشود و باید حافطه پاک شده خود رابدست آورد و همچنین جان خود را از این مهلکه نجات دهد.))
Resident Evil Dead Aim در سال 2002 برای Ps2 ساخته شد .(( داستان این بازی در یک کشتی اتفاق میافتاد که باز هم زامبی های زیاد و تیر اندازی حرف اول را در آن میزد.))
Resdent Evil Oute Break در سال 2003و Resdent Evil Oute Break File2 درسال 2004 برای Ps2 منتشر شد که در آن از شخصیت های متنوع و زیادی استفاده شده بود که بازی به پنج بخش کلی تقسیم شده بود که هر یخش داستان مجزایی داشت و ...
اویل 5 هم که چنگی به دل نمیزد داستان این بازی از اینجا شروع میشه که Chris Redfield برای دستگیری Ricardo Irving (دلال ویروس) به آفریقا به Kijuju میره و در اونجا به Sheva Almore ملحق میشه، Ricardo Irving قصد فروش ویروس جدید B.O.W رو در بازار سیاه داشته که خودش سرانجام تبدیل به هیولای اوروبرو میشه، در همین حین Chris و Sheva با یکی از اعضای تیم آلفا با کاپیتان DeChant روبرو میشن که اون بهشون یه حافظه شامل اطلاعاتی درباره Irving قبل از مردنش میده در ادامه Chris و Sheva با یکی از اعضای تیم دلتا Josh Stone روبرو مشن که او بهشون اطلاعاتی که حاوی تصویری از Jill Valentine بود میده، Chris فکر میکنه که Wesker اون رو به قتل رسونده اما بعد متوجه زنده بودن Jill میشه، بعد از گذشت موضوعات دیگه Sheva و Chris آزمایشگاه مخفی Umbrella رو که در حال حاضر توسط Tricell اداره میشه رو پیدا میکنن که در اونجا با Excella Gionne و Wesker روبرو میشن که Wesker به Excella خیانت میکنه و ویروس اوروبرو رو ب او تزریق میکنه، بعد از بین رفتن Excella در انتها بعد از مبارزه با Wesker موفق به از بین بردن سیستمی که در بدن Jill کار گذاشته بودن میشن و در انتهای بازی بعد از مقابله با Wesker موفق به نابودی او میشن و Wesker به داخل مذاب های آتشفشان میوفته.
در نسخه 6 این بازی که
داستان نسخه ششم سری رزیدنت ایول، درسال 2013 و 15 سال پس ازرویدادهای شهر راکون روایت میگردد[ بخش اول از 24 دسامبر 2012 آغاز میشود.در شرق اروپا حملات تروریستی روی داده است. جیک مولر پسر آلبرت وسکر برای جلوگیری از این حملات به آنجا فرستاده میشود در این راه شری برکیناز بازمانده های شهر راکون جیک را همراهی میکند.شری به جیک میگوید از آنجایی که تو پسر آلبرت وسکر هستی برای توقف تمام این ماجراها نیاز به خون تو است و جیک موافقت میکند تا با شری به جایی برود که از ادامه همه حملات جلوگیری کنند. ناگهان هیولای بزرگی در این راه به این دو حمله میکند.شری و جیک چندین بار از دست این هیولا در قسمت های مختلف بازی مبارزه کرده اما این هیولا آنها را تا چین دنبال میکند. همزمان با این حملات کریس ردفیلد و پییرس نیوانس نیز بخش دوم داستان را رغم می زنند.ایدا وانگ به کریس و پیرس حمله کرده است و بیشتر اعضای گروه BSAA توسط وی کشته میشوند و کریس و پیرس وظیفه مقابله با "ویروس-سی" را دارند..
بخش دیگری از داستان به شش ماه بعد و 29 ژوئن 2013 برمیگردد. لیان اسکات کندی و هلنا هارپر مامور محافظت از رئیس جمهور آمریکا آدام بنفورد هستند. که رئیس جمهور دچار حمله بیوتروریستی میشود.لیان و هلنا به دنبال این هستند که چه کسی در پس پرده این حملات بیوتروریستی قرار دارد تا انتقام خون رئیس جمهور را از وی بگیرند. لیان و هلنا متوجه میشوند که فردی که در حال حاضر کنترل تمامی نیروهای مبارز حملات بیوتروریستی را برعهده دارد درک سیمونز است که خود بر خلاف چیزی که خیلی ها فکر میکنند در پشت حملات قرار دارد.لیان و هلنا به طور مخفیانه با فردی از داخل نیروهای دولتی راهی را برای رسیدن به سیمونز پیدا میکند تا اینکه متوجه میشود تمام این سره نخ ها به کشور چین برمیگردد.لیان و هلنا به چین میروند و متوجه میشوند که جیک و شری نیز در آنجا هستند.لیان ,هلنا , شری و جیک در کنار هم در برابر هیولایی که مدت ها به دنبال جیک و شری بود میجنگند و خود را به سیمونز میرسانند.سیمونز نیز به همراه همکاران خود به آنها حمله و تیراندازی میکند. اما در همین بین فردی به طور مخفیانه آمپولی از "ویروس-سی" را به بدن سیمونز میزند و سیمونز تبدیل به یک هیولای بزرگ میشود.لیان و هلنا در روی ریل قطار در حال حرکت با سیمونز مقابله کرده و موفق به شکست وی میشوند.همه فکر میکنند که تمام ماجراها به پایان رسیده اما ناگهان موشکی وارد خاک چین شده و ویروس-سی را پخش میکند و دوباره تمام مردم دچار این ویروس میشوند.اینبار لیان و هلنا با کریس ردفیلد و پیرس نیوانس مواجه میشوند و با هم به دنبال این خواهند رفت که بفهمند پشت پرده این ماجرا چه چیزی است....
کلمات کلیدی :
» نظر