بخش دوم : بیوگرافی کریتوس و داستان خدای جنگ 1
کریتوس فراتر از یک انسان ضعیفتر از یک خدا
کریتوس در یک دهکده کوچک به نام اسپارتا به دنیا امد و زندگی خود را از انجا اغاز کرد ، او به همراه مادر خود که شاند (shunned) نام داشت و برادر خود در این دهکده زندگی می کرد اما همیشه وجود این سوال در ذهنش که پدرش کیست و کجاست او را ازار می داد ، همچنین مردم دهکده هم به همین علت او و خانواده اش را مورد توهین و اذیت قرار می دادند و همین موضوع باعث بروز یک حس انتقام جویی و کینه توزی همیشگی از ابتدای کودکی کریتوس شده بود . کریتوس تصمیم گرفت تا با انجام تمرینات سخت و به کمک فیزیک و قدرت بدنی ذاتی که در وجودش نهفته بود به ارتش بپیوندد . او خیلی زود بزرگ شد و خود را از دیگر جوانان دهکده متمایز ساخت زیرا دارای بدنی ورزیده و تکنیک های رزمی منحصر به فردی بود اما بر عکس او برادرش فردی ضعیف و مریض بود و به همین علت به همراه مادرش به کوهستانهای اسپارتا فرستاده شد تا باقی عمر کوتاه خود را در ا نجا سپری کند.
کریتوس با اینکه دل خوشی از مردمان اسپارتا نداشت ولی به علت حس قدرت طلبی شخصی و خاطرات تلخ کودکی خویش، فرماندهی سپاهی 50 نفره را بر عهده گرفت و تمایلات سلطه طلبی خود را پشت افتخار افرینی برای اسپارتا پنهان کرد.
سپس کریتوس ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر به نام calliope شد . همسر کریتوس تنها فردی بود که جرعت مخالفت با کارهای کریتوس را داشت و همیشه سعی می کرد تا کریتوس را از جنگیدن منصرف کند اما کریتوس تمامی این جنگ ها را به عنوان کسب افتخار برای اسپارتا توجیح می کرد در حالی که همسر او به روحیه قدرت طلبی کریتوس پی برده بود و همیشه به او یاداور می شد که تو این جنگ ها را برای خودت انجام می دهی نه افتخار اسپارتا.
سپاه اسپارتا با اینکه تنها از 50 نفر تشکیل شده بود اما با رهبری کریتوس فرمانده جوان ، قدرتمند و جویای نام خود روز به روز فتوحات بیشتری به دست می اورد ، نظم و تاکتیک خارق العاده اسپارتانها برای شکست هر لشگری کافی بود ، تاکتیک های رزمی کریتوس بسیار وحشیانه اما کارامد بود . پس از مدت کوتاهی نام اسپارتانها زبان زد همه شد و مردان و جوانان از همه جای یونان به سپاه کریتوس می پیوستند . اکنون دیگر هدف کریتوس چیزی فراتر از فتوحات برای اسپارتا بود ، او دیگر برای یونان می جنگید . کم کم همه باورشان شده بود که کریتوس چیزی فراتر از یک انسان است و هرگز شکست نخواهد خورد تا اینکه جنگ میان بربریان شرقی (قومی وحشی و صحرا نشین در شرق ) و سپاه کریتوس اغاز شد ، تعدا انها هزاران برابر اسپارتانها بود و حتی نظم و تاکتیک انها هم نمی توانست برتری انها نسبت به بربری ها محسوب شود به طوری که هر اسپارتان باید حداقل با 15 بربری می جنگید . افراد کریتوس به سرعت قتل عام شدند و از بین رفتند و تنها کریتوس ماند و هزاران سرباز بربری . کریتوس تا جایی که میتوانست بربریان را از بین برد به حدی که روی کوهی از اجساد دشمنان قرار گرفت اما در نهایت شکست خورد و به نزد فرمانده بربریان برده شد تا سرش را از تنش جدا کنند ، کریتوس که خود را شکست خورده و ناتوان می دید و لحظاتی بیشتر از عمرش باقی نمانده بود چاره ای نداشت جز اینکه از خدای جنگ ، اریس درخواست کمک کند . درست در لحظه ای که فرمانده بربریان می رفت که سر کریتوس را از بدنش جدا کند ،کریتوس اریس را صدا میزند و می گوید : اریس دشمنان مرا ازبین ببر تا زندگی من متعلق به تو شود . اریس که مدت ها به دنبال یک وسیله برای رسیدن به اهدافش بود اکنون ان را پیدا کرده بود و او کسی نبود جز کریتوس ، ناگهان اسمان گسسته شد و خدای جنگ از کوه المپوس ظهور کرد و Blades of Chaos (شمشیر های اشوب ) که درپست ترین نقاط جهنم ساخته شده بودند و متصل به دو زنجیر بلند بودند توسط دو هارپی (پرنده های انسان نما که جنسیت مونث دارند) به دستان کریتوس داغ کرد تا نشانه ای باشد از بندگی کریتوس برای اریس ، کریتوس هم توسط این دو شمشیر سر از تن فرمانده بربریان جدا کرد و اریس هم توسط قدرت خدایی خود باقی دشمنان کریتوس را از بین برد.
اریس مبتنی بر خدای جنگ بودنش مدت ها بود که قصد افروختن اتش جنگ در تمامی شهرهای یونان را داشت اما با توجه به قوانینی که زئوس وضع کرده بود نمی توانست مستقیم وارد عمل شود و باید از یک واسطه برای پیشبرد اهدافش استفاده می کرد و بهترین کسی که می توانست برای اریس این نقش را ایفا کند کریتوس بود.
ادامه ی مطلب
کلمات کلیدی : نقد و برسی بازی ها
»
نظر